- خاطرات ملک منصورخان قشقایی (۱۲۸۷ – ۱۳۸۵ شمسی)
نویسنده: منصور نصیری طیبی
باهمکاری کاوه بیات
چاپ اول: ۱۳۹۱
تعداد صفحات: ۵۹۲
کتاب خاطرات ملک منصورخان قشقایی پسر دوم صولت الدوله سردار عشایر که خود نیز یکی از ایلخانان قشقایی بود، به کوشش کاوه بیات و منصور نصیری طیبی در اسفند ۱۳۹۱ به چاپ رسیده است. بنا بر نوشته این کوششگران نوشتههای خان چندین دفتر ۱۰۰-۲۰۰-۳۰۰ برگی بوده و آنها از میان این دست نوشتهها تعدادی را گلچین کرده و کتاب اول را به دست ناشر سپردهاند.
خاطرات ملک منصورخان صولت قشقایی یکی از مهم ترین منابع تاریخ معاصر قشقایی و به تبع آن بخشهایی وسیعی از حوزه فارس به شمار میآید. یکی از دلایل اصلی این اهمیت نوع نگاه صاحب خاطرات به تحولات آن دوره و علائق گسترده تر تاریخی اوست که باعث شده است در ثبت این اختراعات فقط به تجارب شخصی خود بسنده نکند، بلکه مجموعهای از دادهها و دانستههای دیگر را نیز که از لحاظ تاریخ و جغرافیای حوزه مورد بحث و مهم بوده، دراین رشته یادداشتها منعکس کند. به همین جهت در این مجموعه علاوه بر خاطرات شخصی ملک منصورخان از رخدادهای ایل قشقایی در فاصله سالهای میان دوجنگ اول و دوم جهانی درمورد ساختار ایلی و اداری قشقایی، نحوة حکمرانی ایلخانان و ییلاق و قشلاق ایل به گونهای که متداول بوده و انبوهی از دیگر اطلاعات جانبی نیز مطالبی ثبت تاریخ شود.
در کنار این خاطرات که با یکی از مهم ترین ادوار تاریخ معاصر ایران توام است و در آن علل و چگونگی مجموعهای از جنگهای خارجی و شورشهای داخلی نیز به تصویر کشیده شده است و اسناد ذیربط نیز بر غنای کتاب افزوده است.
خان به مدد حافظه قوی خود، حوادث را با جزئیات بیشتری بیان کرده است. خان در ذكر این خاطرات بیشتر در قامت یك فرد ایلی و صاحب احساس ظاهر میشود تا یك سیاستمدار خشن! چنانکه مینویسد: «من خود ایلی هستم…احتمالاً احساسات و اطلاعات من با نظرات نویسندگان دیگر تفاوت دارد»(ص۱۱) انس با طبیعت، عشق و علاقه به شكار آهو وكبك، وجه دیگری از شخصیت خان را تشكیل می دهد. «…. تا زنده هستم به طبیعت خواهم رفت. خیلی از افراد نمیدانند كه طبیعت و كوه برای خودش چه صدایی دارد» (ص۳۲) عشق و علاقه خان به قشقایی و هر آنچه رنگ و بوی قشقایی دارد، در خور تحسین است. خان، منطقه قشقایی نشین را بهشت برین میداند و از «هوای آزاد، چشمه سارها، گوشت شكار، كبك، بره، لبنیات، سبزی كوهستان و انواع زراعت»یاد میكند و اضافه مینماید كه: «…. قشقاییها برای همین نیازی به تملق گویی به فرنگی جماعت نداشتند.» (ص۱۱) این عشق تا بدان پایه هست كه خان آرزوی آن دارد كه در بالای كوه «هایقر» و در زیر درخت بَن بزرگ (یورد اجدادی) دفن شود! [این قبیل توصیفها و سلیقه وگرایش فردی]، چنین مینماید كه خان از سیاست بیزار و گریزان بوده است. اما شرایط موجود و جایگاه پدرش به عنوان ایلخان ایل قدرتمند قشقایی، لاجرم او را به وادی سیاست میكشاند. خان در سن ده سالگی ناخواسته به سیاستمداران میپیوندد. به قول خودش: «…از لندن گرفته تا تهران و فارس میدانستند كه پسر دوم صولت الدوله نزد فرمانفرما حاكم ایالت فارس گروگان میباشد.» (ص۱۳۸) و ناگزیر با رقبای سیاسی پدرش یعنی قوامالملك شیرازی، كلنل اورتون كنسول انگلیس و دیگران معاشرت داشته است. مهم تر از همه، به هنگام بازگشت احمد شاه از پاریس به ایران، در پل آبگینه كازرون به اتفاق پدر به دیدار شاه و سردار سپه (رضاخان ) میرسد. در زمان نخست وزیری مستوفیالممالك، به واسطه دوستی صولتالدوله با وی، خانِ جوان فرصت مییابد تا در معیت نخست وزیر به استان مازندران برود. مستوفیالممالك ازاسب سواری و شكارِ خان تمجید و او را «مسیو» خطاب میكند. (چون دركالج آمریكاییها در تهران درس میخوانده است). در حدود ۱۶-۱۷ سالگی از سوی رضاشاه مأمور خواباندن شورش و به قول خودش، انقلاب قشقاییها (شورش سال ۱۳۰۸) میشود. وی خود به شورشیان می پیوندد. این اقدام جسورانه، با آن سن و سال كم باعث شهرتش در منطقه میگردد و بالاخره به توصیه مقامات نظامی فارس، حكم ایلخانیگری او از سوی رضاشاه صادر میشود. اوصاف ملك منصورخان از رویدادهای سیاسی و غیر سیاسی و اشخاص درگیر در این رویدادها، آن هم از نگاه یك جوان ایلی جالب است! اطلاعاتی كه او از ایلات، طوایف و تیرهها، وجه تسمیه برخی از ایلات و خاستگاه تیرههایی مانند تیره گَنجایی كشكولی، چَركسها (ص ۵۱، ۳۹۳ و ۴۳۱)، ایگدِر، بُللو (ص ۲۶) و دارغاها (ص۳۰) می دهد و همچنین اطلاعات مربوط به سازمان ایل، جغرافیای محل استقرار طوایف، مسیرهای كوچ ایل از قشلاق به ییلاق و برعكس (ص۴۲)، آداب و رسوم آنها و به ویژه مراسم سال تحویل (ص۴۲)، چگونگی صدور احكام كلانتران، اخذ سند مالیات از آنها و اِعطای خلعت كلانتری، همه و همه میتواند هم برای افراد ایلی و هم برای جامعه شناسان و مورخان جالب و شایان توجه باشد. افزون بر اینها، توصیف تشكیلات صولتالدوله ایلخانی مشهور از زبان پسرش، روایتی صددرصد موثّق از سلسله مراتب اشرافیت كهن ایلی را به نمایش می گذارد. ملك منصورخان با جزئیات كامل وظایف «نوكرباب»ها، «پاركابی»ها، كلفتها، پیشخدمتها، میرآخور، ناظرها، منشیها، رمه بان، یوردچی، خلوت فراش، گارد ایلخانی، قوشچیها، عاشقها و… را بر میشمارد. خان در جای جای خاطرات خود سیاههای از اموال منقول و غیر منقول صولتالدوله را – كه رمز و راز قدرت فراوان وی در آنها نهفته است- به شرح زیربه دست میدهد: هزاران مادیان و شتر (ص۸۲)، زایمان ۳۵۰۰ رأس مادیان فقط دریك سال (ص۲۸) و ۸۰۰۰ پوند طلا و مقدار هنگفتی اشرفی كه دست كم پنجاه تا شصت سوار و نوكر باب آنها را به تَركِ اسب میبستند، (ص۱۰۳) و نیز مالكیت باغاتی مانند باغ سلطان آباد، باغ گلشن و باغ ایلخانی در شیراز (ص۵۹) و سیزده باغ شخصی در آب گرم و…همچنین مالكیت كامل یا مشترك املاك و مراتع بلوك فیروزآباد(پنجشیر، دهرود)، بلوك كارزین، مبارك آباد (ص۷۴) بلوك هنگام، بلوك خسرو شیرین، ده عرب لر(متعلق به خدیجه بی بی) خواجه كامفیروز و مِهجَن آباد (ص ۴۹)، دِزكرد (ص۵۱) نخودان (یورد تابستانی)، چاه كاظم(یورد زمستانی)، گُدارگَچن(شكارگاه اختصاصی) مكویه، زنگویه گرمشت و …..
خاطراتی كه رنگ و بوی سیاسی دارند، بیشتر ناظر به جنگ با نیروهای دولتی میباشد. خان یا خود در این جنگها شخصاً حضور داشته است و یا روایتی دست اول از زبان اشخاص درگیر در این قبیل جنگها، (مانند جنگ نیروهای دولتی با بویر احمدیها از زبان كا لهراسب معروف(ص۲۰۷-۲۰۴) و یا جنگ سمیرم از زبان محمد ناصر و خسرو قشقایی) به دست میدهد. او از شكستها و پیروزیها میگوید، از لحظاتی كه سپر بلای نیروهای دولتی در تعقیب نیروهای به اصطلاح یاغی عشایری بوده است، بی كم و كاست سخن میراند. خان با حافظه بسیار قوی خود از ذكر نام تك تك اشخاص آن هم با شناسنامه ایلی(نام طایفه، تیره) غفلت نكرده است. البته در خلال این خاطرات از یادآوری شكار آهو كبك و تیهو در هر فرصت ممكن نیز، رویگردان نیست. وی همچنین از شكست مفتضحانه سلطان عباس خان، نظامی شارلاتان و مردم آزار، در مصاف با خود (مسابقه تیراندازی و شكار) هم سخن میگوید. همه اینها به ویژه رفتار ظالمانه و تحقیر آمیزی كه با قشقاییها_ پس از عزیمت صولت الدوله به تهران – صورت میگیرد، میتواند سندیت داشته باشد. بدون تردید فرزندان و نوادگان اشخاص درگیر در جنگها به استناد خاطرات خان، از دلاوریهای پدران خود با غرور و افتخار یاد خواهند كرد.
ملك منصورخان از جنبش ملی شدن نفت خیلی كوتاه سخن میگوید و حتی معتقد است: »حمایت از نهضت و مصدق، آخرین تیشهای بود كه ما چهار نفر (برادران قشقایی)بر ریشه فامیل صولت الدوله و ایل قشقایی زدیم.» (ص۴۸۶) البته در مجموع از این اقدام و عواقب بعدی آن، احساس رضایت میكند: «… حال كه به عقب نگاه میكنم، میبینم كه كار بسیار خوبی كردیم. خود ما، ایل ما و املاك ما صدقه بر خاكی كه ایران نامیده میشود، گردید و پیشِ نفس خود شرمنده نیستم. من در آن زمان یك فرد دنیا دیده بودم و میدانم عملی كه ما كردهایم خودكشی و نابودی ایل و فامیلمان است. اجداد ما قرنها شرافتمندانه زندگی کرده و غیرت ایل و مملکت را کشیده بودند. به روی ما و ایل ما نمیافتد که به خاطر مقادیری دلار از پشت به پیکر زادگاه خود خنجر بزنیم توکلت علی الله گفتیم و تا آخر ایستادیم.»(ص۴۸۶)
خانه کتاب قشقایی
www.Qashqaiebook.ir
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.