تولدی در آتش
نویسنده: عوض الله صفری
اولین اثر چاپ شده از عوض الله صفری کشکولی
چاپ اول: ۱۳۸۳
تعداد صفحات: ۱۰۳
موضوع این کتاب سرگذشت بهمن بهادری قشقایی فرزند سهراب خان قشقایی خواهر زاده خسروخان قشقایی
(مادر وی فرخ بی بی دختر صولت الدوله) است. بهمن خان در سال ۱۳۲۲ ﻫ.ش هم زمان با درگیری نیروهای دولتی با قشقاییها، در حوالی شیراز متولد شد. بهمن تحصیلات مقدماتی خود را در شیراز به پایان رسانید و سپس برای ادامه تحصیل در اواخر دهه ۱۳۳۰ ﻫ.ش عازم انگلستان شد وبه تحصیل در رشته پزشکی پرداخت. هم زمان با تحصیلات وی قانون برنامهی اصلاحات ارضی آغاز شد. از آنجا که از سوی دولت اعلام شده بود مالکان برای دریافت بهای املاک واگذاری باید خود حضور داشته باشند، بهمن خان در سال ۱۳۴۱ ﻫ.ش در رابطه با املاک خود به ایران بازگشت. اما بازگشت وی با جریان قتل ملک عابدی مسؤل اصلاحات ارضی در فیروزآباد در تاریخ ۲۱/۸/۴۱ و همچنین، زندانی شدن برادرش منوچهرخان مصادف شد. اصلاحات ارضی در کشور اول از سرزمین قشقاییها از فیروزآباد شروع شد و تمام املاک و زمینهای سران قشقایی و خانوادههای وابسته به آنها در اولویت قرار گرفتند؛ از جمله زمینهای سهراب خان قشقایی پدر بهمن قشقایی. او در این سفر دید که چگونه تمام املاک پدر و سایر فامیلش از دست میرود و دولت هم در مقابل این گرفتنها، مبلغ ناچیزی در قالب ورقهای اوراقی که خریداری نداشت، در دست آنها مینهد. بنابراین، وی نیز تحت تأثیر جو مبارزه قرار گرفت و در زمانی که منوچهرخان، برای مدت کوتاهی در برابر نیروهای دولتی یاغی شد، او نیز برادرش را همراهی کرد. تا این که با رفتن منوچهرخان به تهران و زندانی شدن وی در یکی از خانههای امن ساواک، وی نیز بنا بر توصیه منوچهر خان برادرش به تهران رفت و تحت نظر قرار گرفت، اما پس از مدتی توانست از زندان فرار کند. مدتی بعد، دولت حسن علی منصور، موافقت کرد که در صورت بازگشت بهمن قشقایی به لندن مساعدت لازم برای هزینه زندگی و ادامه تحصیل وی فراهم خواهد کرد. به این ترتیب، وی به لندن بازگشت، اما پس از مدتی با مراجعات مکرر به سفارت ایران در لندن، متوجه شد که وعدهی دولت مبنی بر پرداخت مخارج تحصیل وی از محل درآمد املاک خودش ترفندی بیش نبوده است و هیچ برنامه و اقدامی در این باره صورت نگرفته است. بهمن پس برد که قصد دولت این بوده که او را از ایران دور کند. افزون بر این، وی به هنگام اعتراض به سرتیپ علوی کیا، مسئول شعبه سازمان امنیت در اروپا، به این مورد و عدم پای بندی دولت به وعدههای داده شده، با بی توجهی و برخوردهای بسیار توهین آمیزی روبه رو شد. گویا وقتی که بهمن خان به علوی کیا میگوید من بدون پول چطور میتوانم در این جا زندگی کنم و به تحصیل ادامه دهم، علوی کیا میگوید: برو حمالی کن. این جمله به شدت در ذهن بهمن خان نسبت به رژیم شاه تأثیر منفی به جای میگذارد این مسئله در ذهن بهمن خان برای رفتن به ایران و ایجاد شورش علیه رژیم جرقهای ایجاد میکند. تخم نفرت و کینه در دلش کاشته میشود. البته باید به این مسئله توجه کرد که محیط آزاد اروپا در آن زمان در مقایسه با محیط خفقان ایران و همچنین ارتباط با محافل سیاسی از جمله کنفدراسیون وگروههای چپ در روحیهی مبارزه جویانه او بی تأثیر نبوده است. از جملهی این سازمانها، سازمان انقلابی حزب توده بود که از طریق دو تن از اعضای خود به نامهای ایرج و عطا کشکولی که اتفاقاً قشقایی بودند و رابطهی خویشاوندی با بهمن خان داشتند، تلاش کرد تا وی را برای مبارزهی مسلحانه تحت تأثیر قرار دهد. به این ترتیب، بهمن خان دست از تحصیل برداشت و به آلمان رفت و مدتی در مونیخ نزد دائیاش خسروخان قشقایی به سر برد. در همین ایام گروهی از جوانان دانشجوی قشقایی نیز با خسروخان در تماس بودند و همه این امید را داشتند که خسروخان برنامهای برای مبارزه با شاه را تدارک ببیند. خسروخان تماسهایی با دولت مصر داشت و امیدوار بود که از طریق کمکهای آن دولت امکانات مبارزه را فراهم نماید و مدتی بعد هم تیمور بختیار که در عراق بود با خسروخان تماس گرفته و پیشنهادهای داده بود. آنها به دلیل این که عراق همواره از دشمنان ایران بوده از رفتن به عراق خود داری کردند و پیشنهادهای تیمور بختیار نیز مورد موافقت ناصرخان و خسروخان قرار نگرفت. آنها معتقد بودند که بختیار میخواهد از ایل قشقایی استفاده کند و خود حکومت را در دست گیرد. این ایام مصادف بود با جنبش جنوب که برخی از سران بویراحمدی و گروهی از ترکان از جمله حبیب الله خان شهبازی راه افتاده بود،ولی پس از مدتی زد و خورد با نظامیان دولتی شکست خورده و سران آن دستگیر شده بودند. خسروخان همراه عطا کشکولی به مصر سفری داشتند و پس از برگشت هرچند که دولت مصر قول کمکهایی را داده بود، اما خسروخان به دلایلی که معلوم نبود موافقت نکرد. انتظار طولانی و عدم تصمیم گیری برای مبارزه، جوانان قشقایی را نا امید و سرخورده کرده بود و بیشتر از همه این بهمن بود که تاب ماندن و انتظار کشیدن را نداشت و وی از خسروخان برای مبارزه مأیوس شد و چنین نتیجه گرفت که خسروخان تمایلی به این کار ندارد. به همین دلیل، بدون اطلاع خسروخان از جهت عزیمت به ایران، عازم عراق شد و سپس از راه بصره و خرمشهر وارد ایران گردید. پس از ورود بهمن خان به ایران و با خبر شدن نیروهای دولتی، تیمسار مین باشیان از کلانتران قشقایی خواست تا با در اختیار گرفتن عدهای رنجر بهمن خان را دستگیر کنند.
یک بار وقتی اطلاع دادند که در کوهای میمند است دهها فانتوم و جت کوهها را بمباران کردند؛ اما برخی از کلانتران با برقراری ارتباط با بهمن خان، به وی گوش زد کردند تا خود را به منطقه امنی برساند. در این میان، یاغیان دیگر از جمله دشتی، مسیح و محمد نوروز در منطقهی «باچان» به او پیوستند. گویا بهمن خان در آغاز قصد داشته است که برای مدتی اقدامی انجام ندهد، اما با اصرار یاغیانی که به وی پیوسته بودند، او برای نشان دادن تصمیم خود مبنی برمبارزه علیه رژیم، پاسگاه ژاندارمری دهرم را در فروردین ۱۳۴۳ خلع سلاح کرد.
بهمن خان پس از برقراری ارتباط با ابراهیم خان نمدی، کلانتر طایفه نمدی، از وی مقدار زیادی آذوقه و فشنگ گرفت. در نتیجه، بهمن خان نیروهای خود را برای حمله به پاسگاه دهرم آماده کرد. البته وی به افراد تأکید کرد که در این عملیات نباید هیچ آسیبی به مال و جان مردم عادی برسد. به این ترتیب، قبل از طلوع آفتاب با حملهی برق آسا و با کشته شدن چند ژاندارم، پاسگاه به تصرف نیروهای بهمن خان درآمد و از افراد وی تنها فردی به نام آقاجان کلاه سیاه کشته شد. در دومین عملیات نظامی بهمن خان تصمیم گرفت به پاسگاه آبگرم در روستای آبگرم که در فاصله ۳۲ کیلومتری جاده قیر– خنج واقع شده و در منطقه افرز در جنوب فیروزآباد (که املاک پدر بهمن خان در همان حوالی قرار داشت، حمله کند. در حالی که نیروهای این پاسگاه قبل ازرسیدن نیروهای بهمن خان با جمع آوری نیروهای خود برای ملحق شدن به پاسگاه شرف خلیل افزر به آن سمت میرفت، در راه به نیروهای بهمن خان برخورد و پس از یک درگیری کوتاه که سه ژاندارم کشته میشود، نیروهای ژاندارمری مزبور خلع سلاح میشوند. نیروهای دولتی به منظور دستگیری بهمنخان با بسیج نیروهای خود و نیز با فشار آوردن به کلانتران طایفهها و مردم قشقایی و جمع آوری چریک از آنان به تعقیب وی میپردازند که نتیجهای حاصل نمیشود و مأموران رژیم شاه راه دیگری را برای فشار آوردن به بهمن خان در پیش میگیرند. از این رو، تمام خانواده بهمن خان از جمله سهراب خان و فرخ بی بی، پدر و مادر وی و دیگر برادران و خواهران وی و رودابهبیبی همسر ناصرخان و خواهر وی گوهر بی بی که در فارس بودند، به تهران منتقل میشوند و به همراه منوچهرخان که قبلاً تحت نظر بود، در خانههای امن ساواک در سلطنت آباد (پاسداران فعلی)تهران تحت نظر قرار میگیرند.
سازمان انقلابی حزب توده که اقدام به نبرد مسلحانه یکی از شعارهای اصلیاش بود، به دنبال فرصتی میگشت تا در مناطق روستایی ایران پایگاه انقلابی ایجاد کند. از این رو، قیام بهمن خان را فرصتی طلایی برای خود میبیند و عطا و ایرج کشکولی را برای همکاری با وی به ایران میفرستد تا از این مسئله استفاده تبلیغاتی کند. بهمن خان که از فشار نیروهای دولتی بر افراد خانواده و دیگر مردم ایل قشقایی به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بود، در نظر داشت با پراکنده کردن نیروهای خود از راه بنادر خلیج فارس از کشور خارج شود. اما با ورود عطا و ایرج کشکولی و پیوستن آنان به وی از تصمیم خود صرف نظر میکند. پس از پیوستن عطا و ایرج کشکولی به بهمن خان در سال ۱۳۴۴ ﻫ.ش نیروهای دولتی برای دستگیری آنان و سرکوب این قیام حریص تر میشوند. به رغم مشارکت عطا و ایرج کشکولی در چندین زد و خورد با نیروهای دولتی، تعداد زیادی از همراهان بهمن خان که مقاومت را بی فایده میدیدند تصمیم به ترک مبارزه و خروج از ایران را در پیش میگیرند. در حالی که ایرج کشکولی روایت میکند که وی و عطا مسئله خروج از ایران را با بهمن خان در میان گذاشتیم، اما او حاضر به ترک ایران نشد؛ لیکن افراد دیگر که بهمن خان را همراهی می کردند، بر این عقیده بودند که عطا و ایرج کشکولی بدون اطلاع بهمن خان منطقه را ترک کرده و از ایران خارج شدهاند. این واقعه در روحیهی بهمن خان بسیار تأثیر منفی میگذارد. با وجود این، بهمن قشقایی ۱۴ ماه با سپاه جنوب میجنگد.
وی در حالی که ناامید و مستأصل بوده است، تصمیم میگیرد که از طریق پیکی با محمدخان ضرغامی، رییس طایفه باصری خمسه که گویا از مدتی قبل نیز با او تماس داشته است، ارتباط برقرار کند. محمدخان ضرغامی نیز با اسدالله علم که درآن زمان به عنوان رییس دانشگاه پهلوی در شیراز به سر میبرد، دیدار میکند و از وی وعدهی تأمین جانی برای بهمنخان را میگیرد و به اطلاع بهمنخان می رساند. از این رو، بهمن خان ابتدا به منزل علی نقی خان بید شهری میرود.
در نهایت، محمدخان ضرغامی با اصرار بهمن خان را به شیراز می آورد و در باغ ارم، ملک موروثی قشقاییها که در تصرف دولت بود و علم در آنجا قرار داشت، وی را تحویل میدهد. گویا به محض ورود بهمن خان، علم با تلفن شاه را از جریان آگاه میسازد. شاه نیز میگوید تا می تواند او را از مراحم ملوکانه مبنی بر آزادی وی مطمئن بسازد. مدتی بعد روانه تهران گردید و در دادگاه بدوی و تجدید نظر نظامی محاکمه و به اتهام «تشکیل دسته اشرار و قتل هشت نفر ژاندارم به اتفاق آرا محکوم به اعدام [میگردد]» حکم اعدام بهمن خان در صبح دم ۱۷ آبان ۱۳۴۵ در میدان تیر پادگان باغ تخت شیراز به اجرا درآمد).
تولدی در آتش
موجود نیست
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.