سلاطین کوهستان (سفر به جنوب ایران به همراه قشقایی ها)
مترجمان: منصور مدنی ،درنا نویدگویی
چاپ اول: ۱۳۹۵
تعداد صفحات: ۱۱۲
خانم اولن دوشوتن(ماری ترز) همسر یک دیپلمات بلژیکی بود که به واسطه شغل شوهرش توانست به بیشتر مناطق دنیا از جمله ایران سفر کند. این توفیق برای مؤلّف حاصل شده که با ناصر خان رئیس ایل دیدار کند. ناصر خان که قبلا به هیچ کس اجازهی فیلمبرداری از ایل قشقایی را نداده بود، او را به اردوگاه بهارهی خسروشیرین دعوت کرد. سلاطین کوهستان (شهسواران کوهسار(، روایتی پر شور از این سفر دشوار در میان ایل قشقایی است.
خانم ماری ترز فیلمها، دیدهها و شنیدههایش در این سفر را در قالب فیلمی به نام “ سلاطین کوهستان” درآورد. فیلم درخشان او برای نمایش در جشنوارهی ادینبورو(ادینبورگ) برگزیده شد و سپس در شهرهای لندن، کمبریج، پاریس، ژنو و بروکسل به نمایش درآمد.
فهرست مطالب
قسمت اول
o مقدمه
o به سوی جنوب
o تهران
o اصفهان
o پاسارگارد و تخت جمشید
قسمت دوم
o به دنبال قشقاییها
قسمت سوم
o اردوگاه بهاری
o قشقاییها از کجا آمدهاند؟
o قلمروهای قشقاییها
o تیرههای قشقایی و محل زندگی آنها (به روایت مسعود کیان و محمد علی جمال زاده)
در مقدمه کتاب:
(۱۹۵۲م/۱۳۳۰ش)
اندکی پس از جنگبه شیراز سفر کردم و یک روز صبح از باغ ارم دیدن کردم که این ملک به رؤسای قشقایی تعلق داشت. بعدها در زمان رضا شاه پهلوی این باغ از آنها گرفته شد. پس از این غصب دولتی در سال ۱۹۴۱ وقتی که از زندان و تبعید رها شدند، نزد قبایل خود برگشتند و بار دیگر این باغ که مدتها متروک مانده بود، به آنها برگردانده شد. بنابراین، این باغ خیلی زیباتر از آن چیزی بوده است که من دیدم و خیلی خوب آز آنجا مراقبت میشده است.
پیشگار مبادی آداب خانه، دستور داد برای من چای بیاورند و بعدش هم به من اطلاع دادند که «خانم منزل هستند.» با ترس از این که حرف بیجایی بزنم با نهایت اکراه، سایه درختان سرو را ترک کردم که مثل دیواری محکم جلوی آفتاب را گرفته بودند، پیش رفتم و دلم میخواست هرچه زودتر سر و ته این ملاقات را به هم بیاورم.
بانویی را دیدم که سنتی لباس پوشیده بود و یک روسری سفید و بلند و دامنهای چین چین چند لا داشت. چشمهایم سرشار از نشاط بود و چهرهاش زیبا و رفتارش موقر بود. نمیدانستمکیست، اما وقتی که خدمت کار گفت: «خانم بزرگ اینجاست»، فهمیدم ایشان بانوی این ملک میباشد، به فارسی صحبت کردیم و از باغشان تعریف کردم: زندگی در اینجا باید برای شما دلپذیر باشد؟ پاسخ داد نه! ترجیح میدهم زیر چادر زندگی کنم. بیش از هرچیزی سواری برپشت اسب و اردو زدن کنار چشمه را دوست دارم که زمزمة آبش دلم را حال میآاورد. از زندگی عشایری ییلاق و قشلاق خوشم میآید. دوست دارم موقع تابستان از این چادر به آن چادر بروم و با مردم بجوشم.
شوق و صداقت او که به نظر خیلیها امروز دیگر خریداری ندارد، مرا متعجب کرد و به وجد آورد این شخص مصمم و دلیر و ارزشمند مرا به تحسین واداشت، موقع خداحافظی پرسیدم: سرکار خانم کیستند؟
به منگفتند ایشان بانو بی بی خانم (مادر ناصر خان)هستند.(ص ۹ همین کتاب
قسمتهایی از کتاب:
غروب همان روز به دیدار “خسروخان” رفتم. در گذشته بارها با هم در باغهای قشقایی “باغ ارم” قدم زده بودیم و تنههای عظیم کاجهای صد ساله و کهن سالترین و بلندترین و زیباترین سروهای ایران را ستوده بودیم. آن شب خوشحال بودم که نه به عنوان جهانگرد، بلکه به در مقدم میهمان به آنجا وارد میشوم!
گرچه در دیدارهای قبل شیفته معماری و تزئینات این عمارت شده بودم، اما به داخل آن نرفته بودم. این عمارت در واقع قصر کوچکی است که در زمان فتحعلی شاه قاجار به دست یکی از اسلاف ناصرخان بنا شد و پدربزرگ ناصرخان آن را به اتمام رسانید…
در تلگراف ناصرخان ذکر شده بود که او روز ورود ما فیروزآباد را ترک خواهد کرد. نمیدانم برنامهاش را به خاطر ما به هم زده بود یا بنا به مسائل سیاسی؟ آن شب ناصرخان بسیار گرفته به نظر میآمد. لحظهی مهمی بود. در تهران قرار بود نخست وزیر سخنرانی کند. رادیو همواره روشن بود. ناصرخان آیندهاش را در مخاطره میدید. پدرش در زندان رضاشاه پهلوی جان سپرده و خودش نیز شش سال از جوانیاش را در اسارت و تبعید گذرانده [بود]. آن شب ناصرخان با ما رک و صریح صحبت کرد. گفت که ایلات دارند خشمگین میشوند. برای همین میخواست نزدشان برود، آرامشان سازد و …
ناصرخان با ذکر اینکه تمامی ایل همراه و یاور یکدیگرند، حکایت زیر را که رنگ و بوی حکایت انجیل بود، برابم نقل کرد “چندی قبل یکی از افراد ایل دچار خسارت عمدهایی شد، طوفان و صاعقه شماری از گوسفندان او را نابود کرده بود. دوستان و همسایگان گرد آمدند و هر یک برایش هدیهایی آوردند: یکی برهایی، یکی بزغالهایی، بقیه هم هریک بز و گوسفندی آوردند. بعد ار اینکه دامهایش را شمرد، با کمال تعجب دید بر اثر مهربانی و رفاقت ایل نه تنها گلهاش کاهش نیافته، بلکه افزایش چشمگیر هم یافته!”
کلیپ خسروخان و باغ ارم
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.